عایا میدونستید فرق بین نارنگی و پرتقال چیه ؟ نارنگی شلوار کردی میپوشه ولی پرتقال ساپورت ! نه جون من اطلاعات رو کیف کردی ؟ گنجینه اطلاعات نایابم !
دختره به دوس پسرش زنگ میزنه دختر : سلام کجایی عزیزم؟ پسر : با بابام دارم میرم بانک پول بردارم برم ماشین بخرمت و کجایی؟ دختر : من تو همین اتوبوسی که هستی هستم میخواستم ببینم خودت بلیطتو میدی یا من حساب کنم واست؟؟
شكسپير مي گه: هر وقت زنت گريه مي كنه مي خواد خرت كنه و هر وقت مي خنده مطمئن باش خرت كرده!!
مکالمه ی منو دوستم: اون- سلام عشقم من+ سلام نفسم - چطوری جیگری؟ چه خبر؟ عروس نشدی؟ + فدات گلم. نه هنوز تو چی؟ - زن داداشم میشی؟ +نه - درد + تو دلت - تو دل خودت، لیاقت نداری که، خیلی هم دلت بخواد. + گمشو، دلم نمیخواد! - گم شدی. + برو بمیر
ردپایت مانده روی برف های حیاط خونه بغلی...کاش نه برفی ببارد و نه بتابد آفتاب...
دعا میکنم ... برای تو ... برای خودم ... برای همه مان ... کسی چ میداند ... شاید خدا دسته جمعی نگاهمان کرد ... دعا میکنم برای دلهایمان ... برای چشم هایمان ... برای گریه ها و خنده هایمان ... دعا میکنم ...
دلیل اینکه من دکتر نشدم اینه که از ارتفاع میترسم o_0
درسته ربطی نداره
ولی به توام ربطی نداره :|
یاد نگرفتی تو زندگی کسی دخالت نکنی ؟
دیروز با یکی از همکارا بحث میکردم توهین کرد جوابشو ندادم. دوستم بم گفت آفرین شعورتُ نشون دادی با این سکوت امروز دوستم با همون همکارمون بحثشون شد بش گفت : . . . . . . . . . . . . من فلانی نیستم مثه بُــز نگات کنما میزنم دهنتو سرویس میکنم :| :|
ریاضی عزیز، . . . قبول کن که x رفته و دیگه بر نمی گرده ، اینقدر از ما نخواه که x رو واست پیدا کنیم. سعی کن به زندگیت بدون اون ادامه بدى
دو سالم بود رفتیم با خانواده برا داییم خواستگاری، داییم بنده خدا تَکــــَـرُرِ ادرار شدید داره و نمیتونه ادرارشو نگه داره آقا وسط خواستگاری از عروس رو نمایی شد ، دایی ماهم تا عروسو دید بی جنبه هول شد ، خودشو خیس کرد بعدم در یک حرکت سریع منو گذاشت رو اون منطقه که خیس شده بود و سریع گفت : ای بابا آجی ببین بچت چیکار کرد با من :| حالا اون کتکایی که خوردم هیچی بدبختی اینه که زن داییم هر وقت منو میبینه میگه چطوری شاشو :| ولی باز من خدارو شکر میکنم که داییم تکرر مدفوع نداره وگرنه منو میگذاشت زیرش ، تازه زیر کلی عـــــــــن ^_^
و باز هم آمارِ خریدِ تبلت و گوشیهای صفحه عریض بالا رفت... میدونین چرا؟ . . . . . آفریییین... باز هم هواداران پرسپولیس برای دیدنِ رتبه ی تیمشون توی جدول، باید همش میرفتن صفحه ی بعدی، درحالیکه تبلت، قسمت بزرگی از جدول رو توی یه صفحه نمایش میده و این کار پرسپولیسیا رو راحتتر میکنه D:
فامیل دور : آقای مجری من با زوری که در این خر میبینم افق های روشنی در برابر خودم میبینم . جیگر : من خر نیستتتم ! من خر نیستتتتتم من خر نیستتتتتتتتتتم فامیل دور : ببخشید جسارت کردم ، شما عقابی ، پروانه ای ، من خرم که با تو توی این خونه موندم.
عاشق اونايي هستم که اس ام اس رو مينويسن موقع دعوا و دلخوري ولي ارسال نميکنن، آخه دلشون نمياد عشقشونو ناراحت کنند.. . . . . . . . ولي من هفت هشت بار ميفرستم تا مطمئن شم رسيده (!!)
مجری:امروز از طرف مدرسه پسر عمه زا زنگ زدن امتحانشو بیست شده فامیل:این احتمالا از نشانه های رسیدن آخرالزمونه پسر خاله:نکنه تقلب زده باشه؟ مجری:راست میگی ها،پسر عمه بیا اینجا ببینم پسر عمه:بله مجری:امتحان امروزت بیست شده راستشو بگو تقلب زدی؟ پسر عمه:نه بابا،دیروز تو خیابون مچ معلممون رو با دوس دخترش گرفتم بنده خدا واسه این که به کسی چیزی نگم بهم بیست داد مجری:الان به نظر خودت این نمره حق توئه پسر عمه:اصلا،مهریه زنش دو هزارتا سکه س،باید به همه بچه ها بیست میداد
قدیما میگفتند یارو معتاده یعنی کمرش خمه، پاشنه کفشش خوابیده، لِـــخ لِـــخ راه میره، اوضاع مالیش داغونه، نابووود !! الان علم پیشرفت کرده، یارو گردنش رو تبر نمی زنه؛ اوضاع مالی توووووپ ! سر و شکل اوووووف ! موقعیت اجتماعی آه ! عین قهرمانان المپیک می مونه !
ولی از کنارش که رد میشی تا دو روز کلاً نعشه ای ..........!!!! به قیافه نـــــی !!!! (مهران مدیری)
یه روز یکی از مسئولین محترم میگفت: من میخوام اعتیاد رو ریشه کن کنم! گفتند که شما باید ریشه های اعتیاد رو بخشکونی!! گفت یعنی چیکار کنم؟؟؟ گفتند: یعنی مشکل مسکن رو حل کن ! مشکل بیکاری رو حل کن ! مشکل تورّم رو حل کن ! مشکل ازدواج جوانان رو حل کن ! مشکل تفریحات و سرگرمی مردم رو حل کن ! . . . اون مسئول محترم یه کم فک کرد و گفت : خب حالا بعداً راجبش حرف می زنیم.....خودت چطوری؟؟؟؟؟ چه خبر؟؟؟ خانوم والده خوبن ایشالا؟؟؟ (مهران مدیری)
قبض موبایلمــــو به بابام فـــوروارد کـــردم آخرشــــم نوشتـــم چاکــــریم! بابام بهم اساماس داد اون چاکـــرو پاک کن قبضتو بفرست واسه اون پدر سگـــــــــــــی که باهاش حرف میزدی! بابای متعصبــــــــــه داریم؟ ...
یه دختر خواهر شوهر دارم،خیلی خوش زبونه. تازه که زنداییش شده بودم،طفلکی نه که با واژه زندایی آشنایی نداشت،هر دفعه منو اینجوری صدا میکرد: خاله زندایی عمه کیــــان! خخخخخ. من :-| خاله زندایی عمه O_o گودزیلا ^_^ داییش :-))
امروز رفتم از بوفه مدرسمون چیز میز بگیرم^_^ زنه میگه 300تومن دیگ باید بدی...(: منم خیلی شیکو مجلسی شکلاتایی که ده دقیقه پیشش به زور به خاطر این که خورد نداشت بهم انداخته بود گذاشتم کف دستش!^^_^^ گفتم بفرمایید اینم بقیش خیلیم بد مزس دوس ندارمشون!:د حس میکنم یه قهرمانم.. انتقام همه بچه هارو ازش گرفتم^_^
توی دبیرستان یه معلم مرد و مجرد(معلم شیمی بوده) داشتیم یه بار دم عید یه خط بی صاحاب پیدا کردم خواستم اذیتش کنم بهش اس دادم سلام جیگر چطوری؟ اونم برام هفت سین شیمی رو فرستاد. بعد که رفتیم سرکلاس توی کلاس گفت هفت سین شیمی رو که فرستادم برای کدوماتون اومد؟ منم دستمو بالا کردم دیدم برگشت بهم گفت فکر نمیکردی گیرت بندازم هان؟؟؟ من@ـــO معلم ^ـــ^ بچه ها :)))
مجری: بچه ها...هم شیرینی خریدم،هم شکلات،هم بستنی بچه ها: به به... مجری: ولی هیچکدومو بهتون نمیدم! پسرعمه: ای بابا این دیگه چه حرکتیه؟...ما کلی آنزیم آزاد کردیم،جواب هیپوتالاموس مارو کی میده؟ مجری: فقط به یه شرط اینارو بهتون میدم،باید بگین گلای گلدون منو کی خورده فامیل: این کره خر! جیگر: من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! من گل نمیخورم! فامیل: تا حالا فکر میکرد جیگره،حالا حتماٌ فکر میکنه بوفونه! پسرعمه: گابی جان برو و با یه اعتراف شجاعانه مارو به سعادت رسون! مجری: گابی که دیروز نبود فامیل: آقای مجری گاوه دیگه...هر کاری ازش برمیاد مجری: پس فقط تو موندی ببعی... ببعی به فامیل: دَدی ددی دستم به دامنت...یه کاری بکن! فامیل: سیرداغ ببینم،دستتو توی دامنم هم بکنی نمیتونم کاری واست بکنم!
اعتراف می کنم روز اول که معلممون گفت انشا بنویسم من فکر کردم انشا یعنی هرچی می شنوی بنویس (چیه خنگ ندیدی) بعد رفتم خونه .مادرم هنگام نماز گفت بسم اللله رحمان رحیم نوشتم رفتم پیش پدرم پدرم در تلفون داشت دعوا می کرد و گفت خفه شو نوشتم و به پیش برادر رفتم و برادرم داشت تلوزیون نگاه می کرد و مردی در تلوزیون گفت گودزیلا وارد می شود نوشتم و به پیش خواهرم رفتم که خواهرم گفت تو برو منم میام فردا در مدرسه اتفاق بدی افتاد. معلم من رو صدا کرد و گفت بیا و انشا را بخون من رفتم و گفتم بسم اللله رحمان رحیم معلم گفت چه انشا خوبی من گفتم خفه شو معلم گفت الان به مدیر می گویم بیاید تا مدیر امد من گفتم گودزیلا وارد می شود بچه ها که می خندیدند مدیر اعصبانی شد و به من گفت بیا بریم دفتر من گفتم تو برو منم میام:))) این گونه دیگر معلم به من نگفت تا انشا بنیسم
یه یهوهایی هست که خیلی قشنگه
یهویی بغل کردن یهویی بوسیدن یهویی خندیدن
اما امان از یهویی گوزیدن آدمو نابود میکنه پدربزرگم گفت اگه گوزیدی و دوست دخترت دماغشو گرفت ولش کن، اون زن زندگی نیست، ولی اگه خندید بگیرش. گفتم اگه پا به پام گوزید چی؟ اشک تو چشاش جمع شد، نگاهی به مادربزرگ کرد و گفت:اون زن نیست، فرشته اس